bato-adv
قطره‌ای از دریای معرفت فرهنگ و ادب ایران اسلامی

دُر ادب فارسی از حکمت فردوسی تا معرفت مولانا

دُر ادب فارسی از حکمت فردوسی تا معرفت مولانا
مولوی معتقد است تو مانند تخم اردک هستی و قابلیت شنا در دریا و زیست در خشکی را داری. اگرچه مرغ خانگی، تو را زیر پر خود به عنوان دایه تربیت کرده باشد و به تو زیستن در خشکی را آموخته باشد، ولی چون ذات بشر از دریاست می‌تواند از دریای معرفت بهره ببرد. تو تخم اردک هستی و از دریای معرفت، اگرچه مرغِ خشکی، تو را پرورانده و تربیت کرده باشد.
تاریخ انتشار: ۲۱:۵۱ - ۰۲ مهر ۱۴۰۲

امین عربیدکتر امین عربی؛ بشر آمیخته‌ای از جسم (خشکی) و جان (دریا) است. مولانا این حقیقت را به زیبایی و با مثالی بی‌نظیر در قالب ویژگی‌های ذاتی اردک بیان می‌کند. در عالم زیست‌شناسی اردک در خشکی و دریا زندگی می‌کند. انسان در دریای فکر و اندیشه می‌تواند در خشکی که مجموعه‌ای از علوم تجربی است و سلامت جسم و راحتی تن و کشف قوانین حاکم بر طبیعت مادی و بهره مندی و سعادتمندی دنیوی را تضمین می‌کند، سفر کند و به عادت به خشکی داشته باشد، یا در دریای معرفت و کشف حال‌ها و نیای جان‌ها سیر کند.

انسان به خشکی عادت دارد و اغلب او را از دریا و غرق شدن می‌ترسانند یا خود می‌ترسد. در طول تاریخ و برای همه ملت ها، اندیشیدن در فضای علوم ماده بی خطر‌تر بوده از اندیشیدن در علوم معنوی و سیر در فضای روحانی.

اردک مثال زیبایی است که مولانا از آن بهره می‌برد برای بیان امکانِ داشتنِ توانمندی زیستن در خشکی و دریا.

زیبایی داستان جایی است که اردک خلق شده توسط مولوی از اصل و نسب خود بی‌خبر است، در خشکی به دنیا می‌آید از نزدیکی و ورود به دریا منع می‌شود، غافل از اینکه اصل و اساس آن از دریا است.

مولوی حکایت می‌کند: روزی یک مرغ خانگی در میان تخم‌های خود یک تخم اردک را پروراند و بنابراین برای جوجه اردک، حکم دایه را داشت. مرغ، بچه‌های خود را از رفتن در آب بر حذر می‌داشت از ترس غرق شدن. ولی چون ذات اردک (بط) با دریا است وقتی دریا را دید، وارد آب شد و از آب دریا تغذیه نمود.

اینکه اردک در خشکی زندگی کند به دلیل تمایل دایه اش (مرغ) بود و شایسته است دایه را که مانند یک اسب لنگ (بدرایه) است رها کرد و در دریای زلال که ذات اوست وارد شود.

میل خشکی مر ترا زین دایه است
دایه را بگذار کو بدرایه است

مولوی معتقد است تو مانند تخم اردک هستی و قابلیت شنا در دریا و زیست در خشکی را داری. اگرچه مرغ خانگی، تو را زیر پر خود به عنوان دایه تربیت کرده باشد و به تو زیستن در خشکی را آموخته باشد، ولی چون ذات بشر از دریاست می‌تواند از دریای معرفت بهره ببرد. تو تخم اردک هستی و از دریای معرفت، اگرچه مرغِ خشکی، تو را پرورانده و تربیت کرده باشد.

از زبان مولوی:

تخم بطی گر چه مرغ خانه ات
کرد زیر پر چو دایه تربیت

اصل و اساس تو از دریاست، ولی دایه یا سایه تو از جنس خشکی است. اگر مساحت خشکی و مساحت آب‌های دریا را معادلی برای مساحت علوم عرفانی و علوم طبیعی فرض کنیم به عدد سه به یک می‌رسیم با این توضیح که سه چهارم مساحت زمین دریاست؛ بنابراین حداقل سه چهارم از وجود انسان نیز در دریای عرفان غوطه ور است و فقط یک چهارم برای سیر در علوم طبیعی می‌ماند.

مادر تو بط آن دریا بدست
دایه‌ات خاکی بد و خشکی‌پرست

میل دریا که دل تو اندرست
آن طبیعت جانت را از مادرست

میل خشکی مر ترا زین دایه است
دایه را بگذار کو بدرایه است

مولوی انسان را، چون جوجه اردک فرض می‌کند که دل در عالم معنی دارد و حرکت در دریای فهم و دانش را پیشنهاد می‌دهد. سفارش می‌کند و یاد می‌دهد، دایه یا سایه خود را در خشکی رها کن و در دریای بی کران علم وارد شو. ممکن است سایه تو ترا از ورود به دریای خرد و شیدایی محبوب، بترساند، ولی چون از جنس دل و عقل هستی سزاوار غوطه ور شدن در این دریایی. تو در نتیجه بخشش خداوند، در صدر قرار داری و باید در دریای خردمندی و عرفان وارد شوی.

دایه را بگذار در خشک و بران
اندر آ در بحر معنی، چون بطان

گر ترا مادر بترساند ز آب
تو مترس و سوی دریا ران شتاب

تو بطی بر خشک و بر‌تر زنده‌ای
نی چو مرغ خانه، خانه‌گنده‌ای

تو ز کرمنا بنی آدم شهی
هم به خشکی هم به دریا پا نهی

برشی زیبا برای اندیشه عمیق به جهان هستی، در ابیات پیش رو تجلی می‌یابد:

تا ز جهل و خوابناکی و فضول
او به پیش ما و ما از وی ملول

جهل، غفلت و بیهودگی باعث می‌شود دریای معرفتی که پیش روی ماست را درک نکنیم و گاهی از آن دلگیر شویم.

تشنه را درد سر آرد بانگ رعد
چون نداند کو کشاند ابر سعد

چشم او ماندست در جوی روان
بی‌خبر از ذوق آب آسمان

گاهی انسان تشنگی خود را که نمادی از نیاز به علم و معرفت است، درک می‌کند و دنبال جرقه‌ای است که خود را سیراب نماید، ولی کافی نبودن دانش باعث می‌شود ابر‌های باران زا (ابر سعد) که اساسا استعاره‌ای از علم‌های پر بازده است را خوب تشخیص ندهد.

چشم‌ها از بی خبری توانایی دیدن دریای معرفتی که پیش چشم اوست را ندارد و اردک وجود خود را به جای دریای پر دُر به باریک جوی کوچکی، مشغول می‌دارد.

مرکب همت سوی اسباب راند
از مسبب لاجرم محجوب ماند

آنک بیند او مسبب را عیان
کی نهد دل بر سبب‌های جهان

کسانی که در ابتدای راه، خود را به کمترین‌ها مشغول می‌سازند و سرگرم خودخواهی‌های درون می‌شوند، کمتر به صاحب همه دانش‌ها و بوجود آورنده همه معرفت‌ها می‌اندیشند. آنکه خالق عالم را می‌بیند و قدرتش را به خوبی درک می‌کند هرگز خود را به صفت‌هایی که انسان را از انسانیت دور می‌سازد، مشغول نمی‌سازد. صفت‌هایی که فردوسی آن‌ها را دیو می‌نامند و انسان را از نزدیکی به آن‌ها بر حذر می‌دارد. این صفات ده گانه عبارتند از:

آز (حرص)، نیاز، خشم، ننگ (بدنام کردن و تهمت)، رشک، کین، نمامی (سخن چینی)، دورویی، بد دین (رسم ها، آیین‌ها و آداب بد) و ناسپاس.

حکمت فرودسی را کنار معرفت مولوی به نظار می‌نشینیم تا در دریای معرفت ایران، اوج هنر را خمیر مایه رشد ایرانیان قرار دهیم:

بپرسید کسری که ده دیو چیست
که از ایشان خرد را بباید گریست

چنین داد پاسخ که آز و نیاز
دو دیوند پر زور و گردن فراز

دگر خشم و رشکست و ننگست و کین
چو نمام و دوروی و ناپاک دین

دهم آنکه از کس ندارد سپاس
به نیکی و هم نیست یزدان شناس

در این ابیات حکیمانه نیاز به درستی و به یقین معادل "فقر نسبی" است. وقتی افراد جامعه و به خصوص سرآمدان جامعه قدرت و ثروت خود را با دیگران مقایسه می‌کنند در پیوند با حرص و طمع دو دیو سرکش را بوجود می‌آورند که سعادتمندی جامعه را به کلی نابود می‌کند و حس سیری ناپذیری انسان ها، جامعه را به سمت دریای شور و خشکی بی‌آب و علف می‌کشاند که زیستن را و سیر کردن را بالی برای پرواز نیست.

برچسب ها: مولانا فردوسی
مجله خواندنی ها
مجله فرارو
پرطرفدارترین عناوین